بر جانماز وقت دعای شبانه ها
تازه شوند درد همه تازیانه ها
چون اشک روی گونه ی من غلط می خورد
از زخم صورتم کشد آتش زبانه ها
از من دعا به یک یک همسایه ها رسید
شد ناسزا نصیبم از آمین خانه ها
من نان خشک و آب سر سفره می نهم
پر می کند خلیفه ی غاصب خزانه ها
من خرج گشته ام به خدا در ره علی
با استناد کردن بر این نشانه ها
روی کبود و موی سفید و قد هلال
هستند اوج روضه ی من در ترانه ها
بر رنگ زیر چشم ترم غبطه می خورند
تا روز حشر رنگ همه سرمه دانه ها
فضه به موی زینب من شانه می زند !
کاری که بر نیاید از این کتف و شانه ها
شاعر:رضا رسول زاده
- دوشنبه
- 19
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 8:36
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه