شنیدم من حدیثی آسمانی
ز "ابن فهد حِلّی" ، پُر معانی
که زهرا در دم راز و نیازش
برفتی چون به معراج نمازش
چو آنسان حال آن حق را عصاره
نفسهايش فتادي در شماره
جهان بر روح او حقاً قفس بود
تجلی خدا در هر نفس بود
******************
ز بصری جای دیگر این شنیدم
که من عابد تر از زهرا ندیدم
ز بس در طاعت آن ام الکرم بود
دو پای نازنینش پر ورم بود
******************
گرفتم یک نتیجه زین دو مطلب
که در اوج بلایا اُمّ زینب
همان روزی که آتش شعله افروخت
همان روزی که باب الله می سوخت
ادا می کرد در دهلیز آن در
نماز عشق ، آن هم عشق حیدر
نفسهایش شمار افتاده بود او
چو گل در رهگذر افتاده بود او
نماز عشق زهرا دیدنی بود
مُصَّلی و مُصَّلا دیدنی بود
علی محو نماز ساده ي او
نمی از خون دل سجاده ي او
نماز عشق را نوری جلی بود
تمام نیت او یا علی بود
چو او در پشت در تکبیر میزد
عدو با قبضه ي شمشیر میزد
شرارت پيشگي را در طلوع بين
نماز پشت در را بي ركوع بين
عجب ذکری عجب خونین سجودی
شرار و بوستان ، یاس و کبودی
قنوتی بر ولایت متهم داشت
سبب این بود بازویش ورم داشت
شنو از خون و دود و شعله تسبیح
کند دشمن خودش اینکونه تصریح
به بیت فاطمیان چون رسیدم
به جز بغض علی دیگر ندیدم
دلم لبریز از نا حق خود بود
درون من به پا بدر و اُحُد بود
چو ديدم از ميان روزن در
شده سَدّه شرارت ياس حيدر
همي تا بشكنم پهلوي سَد را
زدم با كل نيرويم لگد را
شنیدم تا زدم بر درب بسته
صدای استخوان های شکسته
شاعر:سید محمد میر هاشمی
- سه شنبه
- 20
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 8:30
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه