همسرم راز نهان خویش با شوهر بگو
جان من از آنچه آمد بر سرت یک سر بگو
دردهای خویش را با خود مبر در خاک گور
یا ز سرّ سینه یا از زخم میخ در بگو
از چه دائم میروی از هوش و باز آیی به هوش
از چه میپیچی به خود پیوسته در بستر بگو
قطره قطره آب گشتی و مرا آتش زدی
با من از کاهیدن این نازنین پیکر بگو
رخ اگر میپوشی از من دیگر از زینب س مپوش
شرح سیلی را تو با آن با وفا دختر بگو
محسنت بین در و دیوار با قاتل چه گفت؟
لاله خونین من از غنچه ی پرپر بگو
ماجرای گوشواره بر کف دستت چه بود؟
راز از این قصّه ی سر بسته با حیدر ع بگو
ای بهشت من که رو کردی تو در باغ بهشت
آنچه را با من نمی گفتی به پیغمبر ص بگو
شاعر:استاد سازگار
- چهارشنبه
- 21
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 4:42
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه