وقتی اسیر سفره افطار می شوم
غافل زطعم جلوه دلدار می شوم
بعد از اذان مغرب و یک روز روزه دار
پر تا گلو شبیه یک انبار میشوم
چون کوهی از جهالت و ناشکری و ریا
بر شانه های ماه خدا بار می شوم
روزه سپر به آتش قهر خدا و من
از قهر روزه مشتری نار می شوم
آخر چه روزه است به جای سبک شدن
نفسم جلو گرفته و پروار می شوم
آخر چه روزه است که جای خضوع از آن
جرات گرفته به دیگران هار می شوم
آخر چه روزه است تهی از صداقتم
ظاهر فریب و گشته و مکار می شوم
روز آبروی روزه بریزد ز کرده ام
شب سر شکسته محفل ابرار می شوم
وقتی که شهرت است فقط نیت دلم
ذلت پذیر گشته خود آزار می شوم
در خواب غفلت آه اگر زندگی گذشت
پیک اجل صدا زده بیدار می شوم
گاهی که شور سینه زنی جان ببخشدم
از نو اسیر خدعه اغیار می شوم
با این همه قصور به امید فاطمهم
مهدی اگر بخواهد از انصار می شوم
آری مسیح فاطمه گر یاریم کند
گر چه بدم غلام علمدار میشوم
شاعر؟؟؟
- پنج شنبه
- 19
- آذر
- 1388
- ساعت
- 11:49
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
ارسال دیدگاه