• دوشنبه 3 دی 03


مرثیه حضرت زهرا(س)(زهرا چو شمع سوخت و پیوسته آب شد )

2535

 زهرا چو شمع سوخت و پیوسته آب شد
بعد از پدر به او ستم بی حساب شد
در بین دوستان خود از بس غریب گشت
از اشک غربتش، دل دشمن کباب شد
وقتی که دید دست علی در طناب بود
بر دور گردنش، غم عالم طناب شد
روز مدینه چون شب تاریک تیره ماند
یک لحظه تا کبود رخ آفتاب شد
واجب بود جواب چو مؤمن کند سلام
یارب چرا سلام علی بی جواب شد؟
دنیا گرفت فاطمه  را از علی، علی
سوزش به سینه ماند و چهل سال آب شد
آن لحظه ای که پشت در افتاد مادرش
انگار عرش بر سر زینب خراب شد
از آن شبی که فاطمه اش در تراب خفت
بغض شکسته هم نفس بوتراب شد
مولا همیشه بود عزادار فاطمه
تا آن شبی که صورتش از خون خضاب شد
"میثم"! به روی تربت پنهان فاطمه  
هر روز اشک دیده مهدی گلاب شد
شاعر:غلامرضا سازگار

  • چهارشنبه
  • 21
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 5:45
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران