هستي ات رابه ره دوست گذاري مردي
وسط راه اگر دبّه نياري مردي
ورنه هر بي سروپايي شود عاشق پيشه
دره دوست اگر جان بسپاري مردي(يازهرا س)
تهمت وطعنه زاغيارشنفتن سخت است
به كسي درد دل خويش نگفتن سخت است
پهلو سينه وسر نيمه ي شب بيدارن
ماها براثر درد نخفتن سخت است
انقدر زجر كشيدم كه دگر پيرشدم
دگر از اهل مدينه بخدا سيرشدم
نه فقط سيلي وديوارودروسقط جنين(يا الله)
بلكه بعد پدرم يكسره تحقيرشدم
شاعر:درویشی شانی
- چهارشنبه
- 21
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 5:55
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه