بت پرستان کعبه توحید را آذر زدند
روز روشن با لگد بیت خدا را در زدند
در مدینه هر چه گردیدند، گل پیدا نشد
جای گل با شاخه هیزم به زهرا سر زدند
روی ناموس خدا و دست شیطان وای من!
این جنایتْ پیشگان، سیلی به پیغمبر زدند
دست بابا بسته، مادر بر زمین افتاده بود
چار کودک مثل مرغ نیم بسمل پر زدند
روبهان دیدند شیر حق بود مأمور صبر
روی دست همسر او، ضربه محکم تر زدند
کاش بیرون مدینه یا میان کوچه بود
مادر سادات را در خانه حیدر زدند
بیشتر دردش به قلب زار دختر می نشست
ضربه هایی را که روی شانه مادر زدند
انبیا از درد پیچیدند در جنت به خویش
ضربه تا بر پهلوی صدیقه اطهر زدند
سوره کوثر به قتل فاطمه تفسیر شد
در حریم وحی سیلی بر رخ کوثر زدند
قصه مسمار را با کس مگو "میثم"، بدان
قلب زهرا سوخت برقلب علی خنجرزدند
- چهارشنبه
- 21
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 6:15
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه