الا به يمن تو پاينده اقتدار ولايت
وجود عرشي تو محور و مدار ولايت
جبين و سينه و دست تو بوسه گاه محمد
جلال و شوکت و شأن تو اعتبار ولايت
به اشک چشم تو سبز است باغ عترت و قرآن
ز خون نسل تو سرخ است لاله زار ولايت
تو بر خزان ستم تيره گشته اي که هماره
ز قبر گمشده ات مي دمد بهار ولايت
تو رکن حيدر کرار و استوانه ي حقي
تو آبروي رسالت تو افتخار ولايت
به شهر علم و درش دسترس نبود کسي را
اگر نبود وجود تو در ديار ولايت
به دامن تو شده تربيت امامت و عصمت
ز برگ و بار تو سبز است شاخسار ولايت
تو ماه انجمني در غروب شهر مدينه
تو بامداد اميدي به شام تار ولايت
سلام بر تو که در کوچه هاي شهر مدينه
قدت خميد و کشيدي به دوش بار ولايت
به وقت گريه صداي تو ناله ي دل قرآن
به وقت خطبه زبان تو ذوالفقار ولايت
ز خون محسن تو زنده ماند جان تشيع
اگر چه قلب تو گرديد داغدار ولايت
به سايه ي تو که خود آفتاب جان رسولي
غروب راه ندارد به روزگار ولايت
قسم به لحظه ي ايثارت اي شهيده ي توحيد
نکرده چون تو کسي جان خود نثار ولايت
بلند گشت ز بيداد دست غاصب ثاني
نشان غصب فدک ماند بر عذار ولايت
تو تکيه گاه علي بودي و ز بار فراقت
خميد قامت نستوه شهريار ولايت
نواي طائر وحي مدينه ماند به سينه
شکست نخل و فرو ريخت برگ و بار ولايت
هميشه منتظر سيلي است و باک ندارد
کسي که در خط زهرا دهد شعار ولايت
به جان فاطمه و خون محسن و دل حيدر
که شيعه نيست هر آنکس که نيست يار ولايت
امام منتظران پرده از جمال بر افکن
که با تو صبح شود شام انتظار ولايت
به سر بلندي «ميثم» بس است از تو نگاهي
که پايدار بميرد به پاي دار ولايت
- چهارشنبه
- 21
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 7:18
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه