دل ما زائر توست
کوثر اشک من از ساغر و پیمانه، توست
دل آتشزدهام، شمع عزاخانه تـوست
جگر سوخته، خاکستر پروانه تـوست
شعلههای دلم از آه غریبـانه تـوست
ای تـراب قـدم زائـر کویت گُل من
وی خراسان تو تا صبح قیامت دل من
****
درد جان را تو طبیبی تو طبیبی تو طبیب
بزم دل را تو حبیبی تو حبیبی تو حبیب
بی تولّای تو دل را نه قرار و نه شکیب
تو غریب الغربایی و همه خلق، غریب
نه خراسان که سماوات و زمین حائر توست
دور و نزدیک ندارد، دل ما زائر توست
****
ای قبـول غـم تـو گریـه ناقـابل ما
آتش عشق تو در روز جزا حاصل ما
مایـه از خاک خراسان تو دارد گل ما
ما نبودیم که میسوخت به یادت دل ما
سالها آتش غم شمع صفت آبت کـرد
زهر در سینه شراری شد و بی تابت کرد
****
تو به خلقت پدری و تو به زهرا پسری
مثـل جد و پدرت از همه مظلومتری
تـو جگـر پاره پیغمبر و پاره جگری
بلکه بیتابتر از بسمل بیبال و پری
میزبان تو شد ای جان جهان قاتل تو
کس ندانست ندانست چه شد با دل تو
****
تـو کـه سـر تـا بـه قدم آینه توحیدی
به چه تقصیر چو بسمل به زمین غلطیدی
مرگ را دور سرت لحظه به لحظه دیدی
همچنـان مـار گزیده به خودت پیچیدی
که گمان داشت که با آن غم پیوسته تو
قتلگاه تو شـود حجـره در بستـه تو؟
****
«بابی انت و امی» که چـه آمد به سرت
داغ معصومه مظلومه به جان زد شررت
تو زدی بال و پر و کـرد تماشا پسرت
بس که بر شمس رُخت ریخت ستاره قمرت
شـرر آه بـر آمـد ز نهـادت مــولا
صورتت شسته شد از اشک جوادت مولا
****
طایر روح غریبانه پرید از بدنت
قاتلت اشک فشان بود به تشییع تنت
خبر از غربت تن داشت فقط پیرهنت
کرد با خون جگر دست جوادت کفنت
چوب تابوت تو بر شانه جان همه بود
جای معصومه تو اشک فشان فاطمه بود
****
بانـوان چشم ز مهریـه خود پوشیدند
دور تابوت تو پـروانه صفت گردیدند
اشکها بود که بـر غربت تو باریدند
لاله از خون جگر بر سر راهت چیدند
مردها مثل زنان شیونشان برپا بود
دور تابوت تو ذکر همه یا زهرا بود
****
ای خدا سوختم از گریه، دل از کف دادم
کاش میسوخت فلک از شرر فریادم
کاش مـیداد غـم شـام بـلا بـر بادم
یاد خاکستر و سنگ لب بـام افتـادم
پای تابوت رضا چنگ و نی و دف نزدند
همه سیلی زده بر صورت خود، کف نزدند
****
دور تابوت تو بر چهره اگر چنگ زدند
لیک پای سر جد تو همه چنگ زدند
دور تابوت تو ناله ز دل تنگ زدند
دور زینب همه از چار طرف سنگ زدند
تا شرار از جگر و ناله ز دل برخیزد
اشک «میثم» به تو و جد غریبت ریزد
غلامرضا سازگار
- چهارشنبه
- 13
- بهمن
- 1389
- ساعت
- 16:38
- نوشته شده توسط
- مهدی نعمت نژاد
- شاعر:
-
استاد حاج غلامرضا سازگار
ارسال دیدگاه