• جمعه 2 آذر 03


متن روضه خوانی حضرت زهرا(س)( پیامبراکرم(ص) از دنیا رفت)

2453
1

پیامبراکرم(ص) از دنیا رفت، هنوز حضرت  را در قبرش نگذاشته بودند که مردم عهد را شکستند و بر مخالفت با امیرالمومنین علی(ع) اتفاق کردند!
آن حضرت به امور پیامبر(ص) مشغول شد تا آن که از غسل و کفن و حنوط آن حضرت فارغ شد و او را دفن نمود. سپس مشغول جمع قرآن شد، و به جای مشغول شدن به فتنه های مردم، به وصیت پیامبر(ص) پرداخت.
وقتی مردم  دچار فتنه ابوبکر و عمر شدند وکار بیعت پایان یافت، آن دو دیدند که همه بیعت کردند جز علی و بنی هاشم و ابوذر و مقداد و سلمان و عده معدود دیگر.
عمر به ابوبکر گفت: «اکنون به سراغ علی بفرست.»
و ابوبکر پسر عموی عمر را که به او «قنفذ» گفته می شد سراغ حضرت فرستاد و به او گفت:  ای قنفذ! سراغ علی برو و به او بگو که خلیفة پیامبر را اجابت کن!!
چند مرتبه قنفذ به خانة علی(ع) آمد، اما حضرت به او جواب منفی می داد. عمر غضبناک از جا برخاست و گفت: «من ضعف عقل و رای او را می شناسم!! و می دانم که هیچ کار ما درست نمی شود مگر آن که  او را بکشیم!! مرا رها کن تا سر او را برایت بیاورم»!!
ابوبکر گفت: بشین.
ولی عمر قبول نکرد؛ ابوبکر او را قسم داد تا نشست.
سپس گفت: ای قنفذ، نزد او برو به او بگو: «ابوبکر را اجابت کن.»
قنفذ آمد و گفت: ای علی! ابوبکر را اجابت کن.
حضرت علی(ع) فرمود: «من مشغول کار دیگری هستم، و کسی نیستم که وصیت دوستم و برادرم را رها کنم و سراغ ابوبکر و آن ظلمی که بر آن اجتماع کرده اید، بیایم.»
قنفذ رفت و به ابوبکر خبر داد. عمر خشمگین از جا جست و خالد بن ولید و قنفذ را صدا زد و به آنان دستور داد تا هیزم و آتش با خود بیاورند! سپس به راه افتاد تا به در خانة علی(ع) رسید در حالی که حضرت فاطمه(ع) پشت در نشسته بود و سر مبارک را بسته و در رحلت پیامبر(ص) جسمش نحیف شده بود.
عمر پیش آمد و در را زد، و بعد صدا زد: «ای پسر ابی طالب، در را باز کن.» حضرت فاطمه(ع) فرمود: «ای عمر! ما را با تو چه کار است؟ چرا ما را به حال خودمان رها نمی کنی؟»
عمر گفت: «در را باز کن و گرنه خانه را بر شما آتش می زنیم!»
فرمود: «ای عمر از خدای عزوجل نمی ترسی، که داخل خانه ام می شوی و بر منزل من هجوم می آوری؟»
ولی عمر تصمیم بر بازگشت نگرفت، و آتش طلب کرد و آن را کنار در، شعله ور ساخت، به طوری که در آتش گرفت![1]
فکند از کینه آنسان دشمن دیوانه ام آتش                  
که بگرفت از جفا هم قلب من، هم خانه ام آتش
بسان شمع می سوزد در کاشانه ام یا رب!
نگیرد در میان شعله ها پروانه ام آتش
چه سازم در میان کینه ها شعله خیر خلق
اگر افتد به جان محسن دردانه ام آتش؟
بسوزان ای خدا! از سوز آهم هستی دشمن
که زد این گونه بیشرمانه بر کاشانه ام آتش
گریزی به کربلا
اگر در چنین روزی در خانة حبیبة خدا و پارة تن رسول خدا(ص) را به  آتش نمی کشیدند، هرگز آن نامردمان جرات نمی کردند در کربلا خیمه های سیدالشهدا( ع) را آتش بزنند، و نیز دختران و زنان هراسان و دامن آتش گرفته از خیمه های شعله ور فرار نمی کردند.
پس از آن که امام حسین را سر بریدند و دست به تاراج و غارت حرم آن حضرت زده و سپس خیمه ها را آتش زدند.
آن بی شرمانه همچنان که به غارتگری و پرده دری مشغول بودند و خیمه ها را از جا کنده و آتش می زدند به حضرت علی بن الحسین(ع) که سخت بیمار بود، رسیدند در این وقت شمر بن ذی الجوشن یا زنا زاده دیگری پیش آمد و خواست آن حضرت را بکشد؛ اما حمید بن مسلم مانع قتل امام شد[2]
 [1]             - اسرار آل محمد(ع)، سلیم بن قیس، ص 559.
[2]            -  زندگانی امام حسین(ع)، رسول محلاتی، ص 544.
        منبع: كتاب آتش در حرم
 

  • چهارشنبه
  • 21
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:41
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران