زیر باران دوشنبه بعداز ظهر اتفاقی مقابلم رخ داد
وسط کوچه ناگهان دیدم زن همسایه بر زمین افتاد
سیبها روی خاک غلطیدند چادرش در میان گردوغبار
قبلاً این صحنه را نمی دانم در من انگار می شود تکرار
آه سردی کشید حس کردم کوچه آتش گرفت از این آه
و سراسیمه گریه در گریه پسر کوچکش رسید از راه
صفلكی چند بار خورد زمین دو قدم مانده بود تا مادر
گفت:برخیر خانه نزدیك است جان بابا بلند شو دیگر
گفت: آرام باش چیزی نیست به گمانم فقط کمی کمرم
دست من را بگیر گریه نکن مرد گریه نمی کند پسرم
چادرش را تکاند با سختی یا علی گفت از زمین پاشد
پیش چشمان بی تفاوت ما ناله هایش فقط تماشا شد
صبح فردا به مادرم گفتم گوش کن این صدای روضه ی کیست؟
طرف کوچه رفتم و دیدم در و دیوار خانه ای مشکی ست
با خودم فکر می کنم حالا کوچه ی ما چقدر تاریک است
گریه مادر دوشنبه در کوچه راستی فاطمیه نزدیک است!
شاعر: سید حمیدرضا برقعی
این روضه امام حسن بود برات خوندم،مادربخواد بره بیرون،بچه،اثبات شده پسر بچه زمانی كه به دنیا می آد،نسبت به مادر غیوره،غیور،امام حسن علیه السلام،امام حسنی كه مولا(امام علی علیه السلام)داشت به محمد حنفیه،می گفت:چرا برگشتی،عیبی نداره،این ترس و از مادرت به ارث بردی،می گه داشتم می شنیدم،دیدم شتر پی شد،پرچم اسلام وسط میدان به اهتزاز درآمد،علم دیگه به دست من نیست،دیدم برادرم امام مجتبی وسط میدون،غیرت امام مجتبی از بچه گی،تمام اهلبیت،همه به مادراشون حساسند، بابا،جوجه به مادرش حساسه،
مرو كه كوچه برای پرت خطر دارد
مرو كه رد شدن امروز درد سر دارد
مگرنگفت : خداوند خلقتت حتی
برای صورت تو برگ گل ضرر دارد
گمان نمی كنم این مرد بی حیا
این جا بدون حادثه دست از سر تو بردارد
ز روی پوشیه زد تازه این چنین شده ای
كه چشمهات فقط دید مختصر دارد
بزرگ بانوی این شهر باورت می شد
زخاك كوچه حسن گوشواره بر دارد
نوشته اند كه پیشانی ات به جایی خورد
خلاصه ضربه ی بد این چنین اثر دارد
میان كوچه بدون رمق،بدون فدك
نشسته فاطمه یعنی علی خبر دارد؟
زنی كه زمین بخوره، فوری بخوان،بلدش كنند،می گه دست بهم نزنید،بلند می شم،اول چادرش و میزون می كنه،اگه توان بلند شدن هم نداشته باشه،همین طور رو زمین میشینه آروم آروم،من بارها دیدم،خدا روضه نشونم داده،
نشسته فاطمه یعنی علی خبر دارد؟
ای وای مادر مادر،لال بشم جلو بچه سیدا دور وبر میبینم،دارم روضه ی مادر می خونم،یا صاحب الزمان آقاجان،فرمود روضه ی من پاره های جگر و طشت ولخته های خون نیست،روضه ی من اینه،تا تو كوچه مادرم دست منو گرفته بود،بعد اون حادثه دیگه من دست مادرم و گرفتم،ای وای..اگه تونستی خودت روضه بخونی . ای مادر مادر مادر،همشون گریه می كردند،یه روز هركار كردند،امام مجتبی از حجره بیرون نیومد،مولا اُمد بابا جان،اینهام داغ دیدن،تو باید خواهر و برادرتو ساكت كنی،بیا بیرون،یه گوشه ای از حجره نشسته بود،زار می زد امام مجتبی،آخ آخ . ، فضه اُمد،اسماء اُمد،چرا نمیای بیرون
همه می گن گریه نكن، اما می خوام زار بزنم
همه می گن آروم بگیر ،ولی دیگه نمی تونم
آقا مگه فقط شما مادر از دست دادید،نه،ولی یه چیز دیگه است،
غروب ها همه می گن،غروب اون كوچه رو از یاد ببرم، امانمی شه
پیش چشم های منه برا همیشه،منو آتیش می زنه برا همیشه
كسی نمی دونه من می دونم،كه میون كوچه پیش چشام،مادرم،مادرم
كسی نمی بینه،من می بینم،تو كابوس شبام، بغض صدام،مادرم مادرم
مداح:محمود کریمی
- شنبه
- 24
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 7:53
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه