• دوشنبه 3 دی 03


شعر حضرت زهرا(س)(یک فاطمه بود و یک جهان غم شد قامت وی ز داغ غم ،خم)

2237
1

یک فاطمه بود و یک جهان غم شد قامت وی ز داغ غم ،خم
یک سوی غم فراق بابا یک سوی غم جفای اعدا
از فتنه قوم در سقیفه گشتند دگر کسان خلیفه
دنیاطلبان و دین فروشان کردند به پا بساط عصیان
کردند چراغ راه خاموش کردند غدیر را فراموش
چون فاطمه دید این ستم را برداشت علیه آن علم را
با چشم پر آب از غم باب می رفت به خانه های اصحاب
می گفت مگر شما نبودید در خم ز رسول این شنودید
هر کس که مرا ولی بداند باید علی اش ولی بماند
بیعت به علی به خم نمودید پس از چه مسیر گم نمودید
هر کس به بهانه های واهی تایید نهاد بر سیاهی
بستند ید یدالّهی را بردند ز خانه اش علی را
افسرده و زار و دل شکسته او ماند و سرای درشکسته
می سوخت در سرای زهرا شد تار جهان برای زهرا
شد محسن او فدای این درد نفرین به هر آن که اینچنین کرد
القصّه ز غصه گشت پرپر این پاره پیکر پیمبر
گفتا به علی به شاه لولاک در شب کفنم نما ودر خاک
دفنم کن و قبر من نهان کن ایمن ز جفای دشمنان کن
در قبر نهاد جسم زهرا گفتا به رسول، ابن عمّا
این پیکر دخترت بتول است کز فتنه ی امتت ملول است
بستان ز من این امانت خویش خود با تو بگوید از دل ریش
گوید به تو او ز هر سبیلی از درب سرای و روی نیلی
از هجر تو وفراق این ماه گویم غم خویش در دل چاه

 

  • دوشنبه
  • 26
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 4:38
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران