گل من نقش زمین است نپرسید چرا؟
کار پاییز همین است نپرسید چرا؟
زنی افتاد و رگ غیرت عالم نگریست
نظر عشق چنین است نپرسید چرا؟
گاه مردی که جهان دور سرش می گردد
بی کس و کارترین است نپرسید چرا؟
تا نرنجد دل من، فاطمه هر چند که دید
حیدرش خانه نشین است نپرسید چرا؟
رسم دنیاست هر آنجا که مسیحی باشد
یک یهودا به کمین است نپرسید چرا؟
بی جواب است سلامم نه تعجب نکنید
آخر این شهر، مدینه است نپرسید چرا؟
شاعر:قاسم صرافان
- دوشنبه
- 26
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 15:58
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه