آتش زبانه می کشد از تار و پود در
انگار سوخته است تمام وجود در
بانو که در اتاق کناری نشسته بود
بیرون دویده است بدنبال دود در
آنسو غریو تیره دلان موج میزند
"بانو نیا" ست ذکر قنوت و سجود در
با اینکه سوخت، هم نفس آفتاب شد
آخر شد این تجارت سوزان به سود در
یک لحظه بعد دختر خورشید .... للعجب
از آتش و ریاضت و سیر و شهود در
باید که پای غربت مولا بایستد
نازل شده است "فاستقم" - آیات "هود" در
ناگه ولی به ضرب لگد باز می شود
دیگر چه فرق دارد بود و نبود در
در دارد آب می شود از شرم فاجعه
جاری شده است از دل دیوار ، رود در
شاعر: پيمان آل ابراهيم
- سه شنبه
- 27
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 7:26
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه