دلم برای أدای محبتت کم بود
وگرنه یک دل تفتیده آنچه دارم بود
برایِ از تو سرودن، قلم بهانه گرفت
درون سینه ی تنگم، عطش زبانه گرفت
کویرِ خشکم و همچون شکوهِ بارانی
نسیمِ رهگذرِ بوستانِ ریحانی
دلت زلال و نگاهت، به وسعتِ ملکوت
زمین مقابلِ دستانِ مهرِ تو، برهوت
و چشمه های زمین از صفایِ نامِ تو بود
پناهِ این دلِ آواره ام، به بام تو بود
تمامِ هر چه که دارم، دعایِ هر شبِ تو
وغصه های غریبم، بهانه یِ تبِ تو
به پایِ هر نَفَست یک فرشته در راه است
نگاهِ مادریِ تو، ترنمِ ماه است
برای هدیه به نامت، دلم غزل میخواست
و شعرهایِ پر از شور و بی بَدَل میخواست
هوای باغِ پر از واژه ام هوای تو است
شروع هر شب شعرم، دَمی برای تو است
شاعر:مستعان
- سه شنبه
- 27
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 7:32
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه