نشسته بود کنار دری ترک خورده
دری زدوده آتش تمام لک خورده
مرور خاطره ها را برای خود میکرد
به زخم قلب غریبه کمی نمک خورده
نگاه خیره او با گلایه از این که
چرا به قامت این در،چرا کتک خورده
همیشه پیش دو چشمش به حال تصویر است
حرارتی که به بالین شاپرک خورده
و راز مادر و کودک،دوشنبه بعد از ظهر
و رد ضربۀ یک پنجه روی فک خورده
و پیش بینی این ضربه را نمیکرده
به وصف حادثه از ضاربش کلک خورده
تمام حادثه ها را مرور باید کرد
بشین به پای همین در، در ترک خورده
شاعر:مهدی مومنی
- سه شنبه
- 27
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 8:21
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه