نخواستند که باشی در آخر این راه
چقدر بود زمان خوشیمان کوتاه
نبود دست خودم دست من به بازو خورد
ودید موقع غسل تو لکه خون سیاه
گرفت بغض گلوی مرا و داد زدم
خدا،خدا،خدا،خدا،خدا،خدایا،آه
تمام عشق،عزیزم،خدا نگهدارت
به عزت وشرف لا اله الا الله
شاعر: مجتبي فلاح نيا
- سه شنبه
- 27
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 8:25
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه