• دوشنبه 3 دی 03


شعر حضرت زهرا(س)(دربسترم وخسته ام وتاب ندارم)

2711



دربسترم وخسته ام وتاب ندارم
شبها من ازآن ضربه در خواب ندارم
انگار بعید است دگر زنده بمانم
برگونه به جز گریه وسیلاب ندارم
با بازوی بشکسته قنوتم شده ناقص
غیر از دل پر آه به محراب ندارم
از شعله چو شمعی شدم و رو به زوالم
جز خون که زسینه رودم آب ندارم
از روی علی بسکه رخ خویش گرفتم
خجلت زده ام چهره شاداب ندارم
در صورت من نقش زپستی و بلندی است
جز روی ورم کرده در این قاب ندارم
از ضربه آن دست نشست ابر به رویم
خاموش شدم هاله مهتاب ندارم
چندی ست نشُسته م تن و قامت طفلان
آخر چه کنم دست بدن ساب ندارم
شاعر: مجتبي صمدي شهاب

 
 

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:34
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران