معصوم ترین صبح سپیدی محسن
آن روز کبود را ندیدی محسن
در راه علی حق بزرگی داری
الحق که تو اولین شهیدی محسن
*
با ضرب در سوخته ماهم را کشت
در آتش و خون نور نگاهم را کشت
فریاد بزن «بأیّ ذنب ٍ قُتلت»
ای وای که طفل بی گناهم را کشت
*
در کوچه به پا کرد دوباره محشر
با مادر دلسوخته، یاس پرپر
آن روز اگر مجال صحبت میداشت
می گفت چنان فاطمه : حیدر حیدر
*
ای مونس داغهای من محسن جان
ای یاور با وفای من محسن جان
با سرخی خون من و تو حق برپاست
قربانی کربلای من محسن جان
شاعر:یوسف رحیمی
- سه شنبه
- 27
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 16:5
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه