وقتي شكست پهلوي زهراي خانه را
افتاده ديد قامت آقاي خانه را
فرياد زد سَر همه : هيزم بياوريد
آتش ، گرفت دامن ِ درياي خانه را
حدسش درست از آب در آمد ، ميان در
شش ماهه سقط گشت و سراپاي خانه را
بويي شبيه ياس گرفته كه مي كُشد
از اين به بعد حيدر تنهاي خانه را
ياد آوري ز قد كماني فاطمه است
بايد عوض كني مصلاي خانه را
زهرا كه رفت از نفس افتاد و رنگ باخت
اينگونه خواستند مسيحاي خانه را
شاعر: مسعود يوسف پور
- سه شنبه
- 27
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 16:46
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه