نور را با نار یاری می کنند
بهر مرگت پافشاری می کنند
تا ز دست گریه ات راحت شوند
روز و شب لحظه شماری می کنند
بعد پیغمبر چه شد تنها شدی؟
خوب از غمدیده یاری می کنند!
مزد زحمت های او را داده اند
اين چنين خدمت گزاري مي كنند
تا تسلّي بخش غم هايت شوند
در سقيفه سوگواري مي كنند
جاي گل با هيزم اين اقوام پست
روز روشن غمگساري مي كنند
تا نبينم جلوه اي از ماه تو
چهره ات را زرنگاري مي كنند
بت پرستان مدينه با غلاف
خون ز پهلوي تو جاري مي كنند
با طناب و سيلي و مسمار در
كارهاي ابتكاري مي كنند
خوب شد چشم نبي ديگر نديد
كه چگونه نابكاري مي كنند
بعد آن بي حرمتي بر اهل بيت
در عيادت شرمساري مي كنند
جان من از روي حيدر رو مگير
مردمانم بي قراري مي كنند
بغض هاي در گلويم بين چاه
با علي شب زنده داري مي كنند
با تو حتي بين بستر،زخم ها
نيمه شب ناسازگاري مي كنند
خنده هاي زخم هاي پهلويت
جامه ات را لاله كاري مي كنند
- سه شنبه
- 27
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 16:53
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه