• چهارشنبه 16 آبان 03


شعر حضرت زهرا(ترکیب بند فاطمی)(شهر لبریزاز قوم خدانشناسها)

2682

شهر لبریزاز قوم خدانشناسها
کوچه ها تسخیر پای نحس بی احساسها
حرمت کوثر شکست و شأن قدر آتش گرفت
پاره شد تصویر انزلنا به دست ناسها
قل اعوذُ از مدینه،قل اعوذ از قلاف
قل اعوذ ربنا از نقشه خناسها
ابتران در انتقام از هل اتی جمعند باز
شهر، مالامال از بی خیرها،نسناسها
فصل گلچیدن اگر در شهر گلچینان رسد
وای برحال اقاقی ها و حال یاسها
قصه ی یلدای ظلم این جماعت می رسد
از مدینه تا با کوفه، تیغ ها و داسها
کاش در هر کوچه از شهر مدینه حک شود
گوشه ای از غیرت زهرایی عباسها
ما چه میدانیم این اکسیر و ذکر گنج چیست؟
ذکر یا زهرا به گاه کربلای پنج چیست؟
جای هاجر نذر کردی تا کنی قربان پسر
پای دلبر می فشانی با چه ذوقی برگ وبر
یک سپر بهر جهاز تو فدا کرده علی
می کنی جانت فدا و می شوی بهرش سپر
مثنوی در مثنوی درداست این ترکیب بند
بند دلها پاره شد، خون شد دگر جان جگر
ای در رحمت به گیتی ، مادر باغ بهشت
جسم تو گلبرگ، گلبرگ و فشار میخ در؟
می کُشی دردانه ات رابا چنین تعبیرها
دخترم؛ زینب ، شدم دیگر برایت دردسر
هرکجای شهر ردّی از خودت کردی رها
هرطرف رو می کنی پُر کوچه از آن پاره پر
جوجه هایت خسته اند از بس نخوابیدند شب
از سر شب ناله سر کردی چرا مرغ سحر
صحنه ای پر درد نقاشی شده در خانه ات
هر طرف یک گل گرفته بین زانوهاش سر
بس که لب دندان گرفت و بغض را در سینه کشت
رنگ بر چهره ندارد مجتبی از غم دگر
زینبت آرام می گوید به زیر لب چنین
یا نرو مادر و یا من را به همراهت ببر
جمله ای ارثی است گویا در میان این کلام
می برد دل را به سرعت بین آن ویران شام
میل بالا کرده ای یا ترک این ناسوت را
این چنین پنهان نمودی از علی تا روت را
آب شد در پیش چشمت از خجالت همسرت
تاسفارش می کنی تدبیر یک تابوت را
دخترت با صد تمنا شانه بگرفتست باز
تا کند از این پریشانی رها گیسوت را
راه رفتن های تو دردیست بر جان همه
با همان دستی که یاری می کنی پهلوت را
می روی از خانه اما فاطمه چون می کنی
از مشام زینبت پنهان شمیم و بوت را
شرح دردت قصه ناموسی اهل دل است
مهدیت باید بخواند روضه مسکوت را
از مدینه تا منامه قصه تکرار غم است
ضرب دستان عربها بس که خشک و محکم است

ادامه از ترکب بند قبل
قصه های مادرم را گفته اند افسانه است!
هرکه گفته کشته اند او را یقین دیوانه است
فاطمه از درد پیری مرد یا تب دار شد!
کشتن زهرا که با اسناد ما بیگانه است!
بین کوچه ؟ پشت در ؟این حرف ها دیگر کجاست ؟
کو، کجا ؟ بر بازویش ردّی ز تازیّانه است؟
دومی ؟ قنفذ؟ مغیره؟ با قلاف و بین جمع؟
از محالات است این یک قصه مستانه است
محسنش را پشت در ؟ آتش میان چادرش؟
مُهمل است که میخ در، در سینه پروانه است!
باشد اینها ادعاهای شما ، اما چرا؟
شب زمان دفن آن جسم گل و دردانه است؟
گردنت روز جزا با دست شاه علقمه
ای که گفتی روضه های مادرم افسانه است
ما برای روضه های فاطمه جان می دهیم
اینکه خاموشیم ، سر بر عهد و پیمان می دهیم

  • چهارشنبه
  • 28
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 5:7
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران