• جمعه 2 آذر 03


شعر حضرت زهرا(س)(دل که آشفته شود زلف پریشان هیچ است)

3209

دل که آشفته شود زلف پریشان هیچ است
پیش مشتاقی ما چاک گریبان هیچ است
کرم اهل کرم بیشتر از خواهش ماست
خواهش دست گدا نزد کریمان هیچ است
آن قدر معجزه ها از هنر تو دیدیم
که بنا کردن این دل، دل ویران هیچ است
سربلندیم اگر سایه ی تو بر سر ماست
پیش این سایه ی تو تاج سلیمان هیچ است
خِلقت طینت تو بس که لطافت دارد
گر بریزند به پای تو گلستان هیچ است
ما به جمهوری زهرایی خود می نازیم
وَرنه بی فاطمه که خطّه ی ایران هیچ است
مِهر زهراست به ما رنگ و بویی بخشیده
نام زهراست به ما آبرویی بخشیده
زیر پای تو می افتد، سر اگر بنویسند
در هوای تو می افتد، پَر اگر بنویسند
نسبت ام ابیهاست که شایسته ی توست
اشتباه است تو را دختر اگر بنویسند
باز قرآن کریم است ندارد فرقی
جای هر سوره فقط کوثر اگر بنویسند
قصد کردم پس از امروز هزاران دفعه
بنویسم زهرا، مادر اگر بنویسند
بی گمان یاد نخ چادر تو می افتیم
از مقامات تو در محشر اگر بنویسد
به مقام تو اضافه نشود نام تو را
یا نبی یا علیِ دیگر اگر بنویسند
نه نبی، بلکه نبوت  شده عزت مندت
نه علی، بلکه ولایت شده گردنبندت  
عرش را دیدم و جای تو به یادم آمد
قرب انگشت نمای تو به یادم آمد
در عبودیت تو کُنه ربوبیت بود
با صفات تو خدای تو به یادم آمد
روحِ روح القُدست بود که فرمود: «اِقرَاء»
در حرا نیز صدای تو  به یادم آمد
خواستم روی نماز شب تو فکر کنم
ورم کهنه ی پای تو به یادم آمد
قُوت دنیا و قنوت تو به هم مرتبط اند
حرف "نون" بود و دعای تو به یادم آمد
غصه خوردم که به افطار چرا لب نزدی
لب خوشحالِ گدای تو به یادم آمد
گرد و خاکِ حرمی را که نداری بفرست
درد دارم که دوای تو به یادم آمد
قبر تو گوهر دنیاست و دنیا صدف است
جلوه ای از حرم گم شده ات در نجف است
قصدت این بود فقط یار علی باشی و بس
ظرف نُه سال گرفتار علی باشی بس
از مقامات خودت دم نزدی تا که فقط
باعث گرمی بازار علی باشی و بس
بازوی تازه شکسته شده از یادت رفت
تا که هر لحظه نگهدار علی باشی و بس
خواستی میخ تو را بند کند تا شاید
مثل یک عکس به دیوار علی باشی و بس
شاعر:علی اکبر لطیفیان

  • چهارشنبه
  • 28
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 5:12
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران