درین خاک، آرمیده همسر من
که بی او خاک عالم بر سر من
همه شب اختران آسمانی
برون آیند، الا اختر من!
همین جا از کفم افتاد و گم شد
سلیمانی نگین، انگشتر من!
چراغ آرید و این جا را بگردید
که در این خاک گم شد گوهر من
همین جا، با نسیمی ریخت بر خاک
گل پر خاک و پر خون پرپر من
گلابی بر مزار او بیفشان
به آب دیده، ای چشمتر من!
تو زیر خاک و من بر بستر خاک
ولیکن نیست مرگت باور من
چنان داغ تو آتش زد به جانم
که خیزد شعله از خاکستر من
تو ای پرپر به باغ نوجوانی
گل من! یاس من! نیلوفر من
بنوش از آب کوثر، گر چه بی تو
پر از خون کرده ساقی، ساغر من
(ریاضی)! ساحت خلد برین ست
حریم دختر پیغمبر من
شاعر:سید محمد علی ریاضی یزدی
- چهارشنبه
- 28
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 5:34
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه