از دست تو مسمار، دلم خیر ندیده
از این در و دیوار دلم خیر ندیده
افتاده غم عشق غم همسر مظلوم
بر دوش من زار ، دلم خیر ندیده
در گنجه ی قلبم ز غم یار ببین که
کوهی شده انبار، دلم خیر ندیده
پشت در این بیت هجوم سگ هار و
چل روبه مکار، دلم خیر ندیده
دنده شده رنده ، وَ دگر هیج نمانده
از این تن غمبار، دلم خیر ندیده
بین در ودیوار بگفتم ز لگدها
تو دست نگهدار، دلم خیر ندیده
از ضرب لگدها و غلافش شده ای دل
این جسم چو مردار، دلم خیر ندیده
این جسم نحیف من بیمار بدان که
در کوچه شد هموار ، دلم خیر ندیده
ای یار مدارا بکن اینک ز سخایت
با این تن بیمار، دلم خیر ندیده
روی تو علی گشت برای دل زارم
چون ماه شب تار ، دلم خیر ندیده
سروده جعفر ابوالفتحی
- چهارشنبه
- 28
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 6:12
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه