موقع رد شدن از كوچه غریبانه شكست
زینت عرش خدا بود و به ویرانه شكست
ناگهان از سر فردوس برین مستی رفت
حوض كوثر به زمین خورده و پیمانه شكست
فاطمه دور علی گرم طواف خود بود
شمع افتاد زمین و پرِ پروانه شكست
یكی از دست عدو خورد و یكی از دیوار
گوشواره نه فقط، دست و سر و شانه شكست
***
ضربهای آمد و محتاج كنیزانش كرد
لحظهای كه نفسش رفت و درِ خانه شكست
گره انداخته آتش به سر مویش اگر
لای گیسوی پریشان شدهای شانه شكست
پای عشقش به علی دار و ندارش را داد
فاطمه پای علی ماند كه مردانه شكست
بوی یك یاس بهشتی همه جا را پُر كرد
شیشۀ عطر خدا بود و غریبانه شكست
شاعر:محمد بختیاری
- چهارشنبه
- 28
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 6:18
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه