خداحافظ ای شهر پر خاطره
زدی از جفا ها به کارم گره
خداحافظ ای بیت الاحزان من
نبینی دگر چشم گریان من
خداحافظ ای مردم بی وفا
که تنها علی مانده بین شما
بیا زینب ای نازنین محرمم
که بر روی زانو گذاری سرم
به گرد حسینم تو پروانه ای
از این پس تو بانوی این خانه ای
علی را به امواج غم یار باش
به هر غصه او را مدد کار باش
خداحافظ ای خانه ی سوخته
اجل چشم خود را به من دوخته
خداحافظ ای بی وفا میخ در
نمودی مرا از جفا بی پسر
خداحافظ ای بستر خالی ام
خداحافظ ای چادر خاکی ام
خدا را به جان و دلم بنده ام
که تنها به عشق علی زنده ام
حلالم کن ای یار خانه نشین
بیا روی نیلوفریم ببین
تو جسم مرا نیمه شب خاک کن
ز دیوار و در خون من پاک کن
خداحافظ ای فضه ی با وفا
نبودی تو یک لحظه از من جدا
بیا و زغمها نجاتم بده
جواب سلام علی را بده
خداحافظ ای کوچه ی پر بلا
که تنها تویی شاهد ماجرا
میان تو مردم مرا میزدند
نه یک تن چهل تن مرا میزدند
خداحافظ ای مجتبی حزین
که دیدی مرا نقش روی زمین
تو آتش به قلب کبابم مزن
تو از غصه ی کوچه حرفی مزن
شاعر:سعید خرازی
- چهارشنبه
- 28
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 8:37
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه