شب عروج رسیده حجاب را بردار
ز روی خاک بیا بو تراب را بردار
پس از کشاکش کوچه ندیده ام رویت
بیا در این شب آخر نقاب را بردار
صدا زدی حسنین و همه دعا کردید
تو را به جان علی این خطاب را بردار
بگو عزیز دلم این دعا چه بود آخر
شتاب مرگ نمودی ، شتاب را بردار
حسین تشنه و آب از شما طلب کرده
ز جای خیز و بیا ظرف آب را بردار
اگر عدو به دو دستم طناب بسته چه باک
بیا به دست شکسته طناب را بردار
ظفر به گوشه چشمت امید دارد و بس
به روز حشر مدد کن عذاب را بردار
- چهارشنبه
- 28
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 12:13
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه