شهری برای بردن من صف کشید آه قلب تودر هوای علی می تپید آه
دست طناب و گردن ودست ابوتراب آه غریب قائله را می شنید ماه
ماهی که جای پنجه ی طوفان به چهره داشت خورشید می کشید به سوی امید گاه
گاهی که کین به شکل غلافی شد وگرفت دامان آسمان و به ضربی برید راه
راه حرم سیاه شد و دست روزگار درکوچه با طمع به اسارت کشید شاه
شاه ولا ولیِّ خدا مَحرمی نداشت آه دل شکسته ی حیدر خرید چاه
چاهی که رأفتش سَر ازاین شهرفتنه بود با روضه ی غریبیِّ ماآفرید.... آه
- چهارشنبه
- 28
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 12:25
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه