خودم عصای توهستم بیابیا مادر توراقسم به دل مرتضی بیامادر
نمیزنم سخنی باعلی ولی چادر نگفته فاش کندرازکوچه رامادر
تمام قصِّه آن گوشواره که گم شد مشخَّص است دراین صورت وصدامادر
پریده رنگ من ولرزه صدایم را دلیل نیست مگر سیلیِّ جفامادر
سند که پاره شد وروی خاکهاافتاد بلارسید و زد و زار ومبتلا مادر
برای رفتن اندوه جاودانه بخوان دعای ندبه که آید امید ما مادر
- چهارشنبه
- 28
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 12:30
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه