سلام حضرت ام البنین بانو جان
سلام مادر سقای دشت تشنه لبان
شبیه حضرت زهرا خم شده کمرت
بقیع پر شده از کربلای دور و برت
برای خون خدا نذر خود ادا کردی
چهار پاره ی تن داشتی فدا کردی
شنیده ام پسر تو ز روی زین افتاد
اگر غلط نکنم ماه بر زمین افتاد
شنیده ام قمرت را ز فرط کین زده اند
کنار علقمه عباس را زمین زده اند
همینکه تیر به مشک پر آب اصابت کرد
خدا دعای اباالفضل را اجابت کرد
خدا کند که بمیرم که در عذاب شدم
که از خجالت طفل رباب آب شدم
همینکه ساقی دشت بلا به خاک نشست
حسین هم وسط کربلا به خاک نشست
و گرگهای گرسنه...و مات بودن او
و بعد قصه ی شق القمر نمودن او
کنار علقمه...تشنه...کتاب سوگ و عزا
هزار جمله شد و آه مقطع الاعضا
و بعد خون خدا ماند و ماند و یک لشکر
شکست پشت حسین و صدا زد ای یاور
بلند شو یل ام البنین... سردارم
بلند شو که نگویند بی علمدارم
هنوز رقیه ام عباس آرزو دارد
بلند شو که ببیند هنوز عمو دارد
شاعر: نيما نجاري
- چهارشنبه
- 4
- اردیبهشت
- 1392
- ساعت
- 12:15
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه