نام تو آمد و غمی سنگین
در دل بی قرار من جا شد
گره هایی که داشتم بی بی
با نگاه کریمه ات وا شد
از غم جانگداز مادر عشق
چشم عالم دوباره خونبار است
بانی روضه های امّ بنین
بی گمان حضرت علمدار است
ناله ای بی امان و جانسوز از
آسمان می رسد به گوش زمین
هرکسی زیر دِین عباس است
می شود روضه خوان امّ بنین
خون دل از نگاه تو جاری ست
بی قراری چرا دم آخر ؟؟؟
به گمانم تو حرف ها داری
که بگویی به ما ... دم آخر
در کنار چهار صورت قبر
باقی عمر تو محرّم شد
در مدینه به یاد کرببلا
سرو قدّ رشیده ات خم شد
هر زمانی که آب می دیدی
همدمت بود ... نا له ای سوزان
زیر لب ... دلشکسته می خواندی
السّلام علیک یا عطشان
تا نگاهت به یک کفن افتاد
بانگاهی نشسته در باران
رو به گودال کربلا گفتی
السّلام علیک یا عریان
همه ی روضه های سخت شما
عطر گودال کربلا را داشت
روی لب های تو فقط ذکر
یاحسین بن فاطمه جا داشت
دل اهل مدینه را هرشب
بادم یاحسین تکان دادی
بین بستر به جای اشهد خود
گفتی یک یاحسین و جان دادی
امّ العباس از سر رحمت
حال و روز مرا نگاهی کن
من غلام ِ غلام عبّاسم
مرغ دل را دوباره راهی کن
امّ العباس از تو من امشب
به خدا آب و دانه می خواهم
تو خود آگاهی ای کرامت محض
من به جز کربلا نمی خواهم
شاعر: اسماعيل شبرنگ
- چهارشنبه
- 4
- اردیبهشت
- 1392
- ساعت
- 12:17
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه