عمری به پای چشم تر خود گریستم
هر شب ز داغ یک پسر خود گریستم
بر خاکهای گرم بقیع روضه خوان شدم
تنها ، ز شام تا سحر خود گریستم
از فرط گریه خون چکد از پلک های من
بر حال زار این جگر خود گریستم
تا دوختم نگاه سوی ماه آسمان
با یاد چهره ی قمر خود گریستم
با مشک آب پیش سکینه نشستم و
شرمنده مثل گل پسر خود گریستم
گفتند : زینبین شب غارت حرم
معجر نداشتند سر خود ، گریستم
شاعر:رضا رسول زاده
- چهارشنبه
- 4
- اردیبهشت
- 1392
- ساعت
- 12:28
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه