دگر این کاروان یاسی ندارد
*کاروان داره میاد سمت مدینه....ام البنین منتظره....*
دگر این کاروان یاسی ندارد
که با خود شور و احساسی ندارد
بیا ام البنین برگشته زینب
*بیا استقبال زینبت...بیا دختر امیرالمومنین رو به آغوش بگیر...مادر برگشته از رسالت انجام داده ام...اونقَدَر به ما سنگ زدند بی بی...بی بی....*
بیا ام البنین برگشته زینب
ولی افسوس عباسی ندارد....
*حسین جان.....*
مزن آتش به جان، ای نورِ عینم
مخوان از ماهِ مَـقطُوع الیدَینم
*زینب من یه سوال دیگه دارم! *
چه شد در کربلا هستیِ زهرا؟
حسینم وا حسینم وا حسینم
*یه جواب داده خانم زینب....مادر!ام البنین!*
دلم را تا ابد در خون کشیدند
حسینم را به مقتل سر بریدند
- چهارشنبه
- 4
- اردیبهشت
- 1392
- ساعت
- 13:11
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
یوسف رحیمی
ارسال دیدگاه