سلام بر مادر ابالفضل
چادر خاکی به سر شیون فراوان می کند
گریه های بی هوا همچون یتیمان می کند
میرود بالای صورت های قبر
اهل شهر را هم به صرف روضه مهمان می کند
کار او گشته حضور و نوحه خانی در بقیع
با همین کارش زیارت را چه آسان می کند
آمده از ره بشیر آن قاصد کرببلا
بین بصیرت را فدای حال شیران می کند
او نگفت هرگز ، بشیر احوال عباسم بگو
او سوالاتش فدای حال سلطان می کند
تاخبر دادند به او از ماجرای دشت طف
هر شب عمرش ببین شام غریبان می کند
زینب آورده برایش یادگار از واقعه
یک سپر ام البنین را جسم بی جان می کند
شاعر:علی صمدی
- چهارشنبه
- 4
- اردیبهشت
- 1392
- ساعت
- 13:56
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه