دست در تقویم برده، پای در کفش زمان
چادرش را پهن کرده روی تاریخ جهان
کوفه دندان های عقلش را کشیده، بعد از این
میکشد تنهاییاش را روی شن های روان
مثل زن های بنیهاشم صبور و ساده است
مثل مردان قریشی سختکوش و پُر توان
عاقبت افتاد از دست پسرهایش عمود
عاقبت افتاد لب های مؤذن از اذان
دانهدانه نخلهایش را تبر انداخته
پای اجساد درختانش نشسته باغبان
باد هوهو میکند در خیمههای سوخته
اشک جاری میشود از چوب های خیزران
شیر خوردند از جنابش شیرمردان زمین
ارث دارند از لبش امّالبنینهای جهان
شاعر:فاطمه قاءدی
- چهارشنبه
- 4
- اردیبهشت
- 1392
- ساعت
- 14:30
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه