هر روز غروب توی بقیع
می شكنه بغض آسمون
ستاره ها داد می زنن!
ام البنین روضه نخوون
هر روز صدای گریه هاش
می رسه تا عرش خدا
ازسوز روضه خوندنش
قیامتی میشه به پا
مدینه كربلا میشه
شهر فرشته ها میشه
آدم و یعقوبم میان
مدینة البكاء میشه
فرقی نمی كنه براش
كسی نیاد تو روضه هاش
عالمُ بر هم می زنه
بغض نشسته تو صداش
به سینه و سر می زنه
بقیع باهاش نوحه گره
دَم تمومِ نوحه هاش
"حسین غریب مادره"
رو خاكایِ سرد بقیع
صورت چار قبركشیده
طوری-غریب حسین- میگه
انگاركه گودالُ دیده
پایِ بساط روضه هاش
عابرا گریه می كنن
بلند بلند فرشته ها
اون بالا گریه می كنن
از پسراش نشد یه بار
با كسی حرفی بزنه
زمزمه ی لبش شده
حسین من بی كفنه
طاقت نداره، كارشه
شبا می ره سئوال كنه
با گریه می خواد از رباب
عباسشُ حلال كنه
طفلی سكینه رو بگو
دل نداره نگاش كنه
روُش نمیشه مثل قدیم
ام البنین صداش كنه
شاعر:وحید قاسمی
- چهارشنبه
- 4
- اردیبهشت
- 1392
- ساعت
- 14:31
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه