• جمعه 2 آذر 03


شعر حضرت ام البنین(س)(آسمان سوخت و از پا افتاد)

3507

آسمان سوخت و از پا افتاد
زیر بار جگر داغ شما
و دل سخت زمین برده چهار
گل ماتم زده از باغ شما
كرم و لطف خدا می ریزد
از سر و روی در خانه تان
شمعتان پای علی می سوزد
و ملائك همه پروانه تان
روزها می گذرد می آیی
دیده را با غم دل خیس كنی
مادرانه وسط خاك بقیع
روضه ی علقمه تاسیس كنی
خیمه ی اشك زلالت جاری ست
می شود چند دهه یا سالی
جگر گریه ی من درد گرفت
پاشو از پای مزار خالی
موج برداشته چشمان تو از
آینه های ترك خورده ی غم
هیجده داغ دلت را بانو
كرده تصویر شكسته مبهم  
خوب شد چشم شما درك نكرد
تیر را بر سر مشك عباس
دست جا مانده و پلكی مجروح
سرخی حسرت اشك عباس
خوب شد چشم شما درك نكرد
كه عمود آمد و وضعیت بد
و امامی كه ز لب هاش چكید
بوسه بر قامت یك قطعه جسد
خوب شد چشم شما درك نكرد
سر دریا لب نی زار نشست
پسر فاطمه غارت شد و بعد
سینه ی احمد مختار شكست
خوب شد چشم شما درك نكرد
خواهری روضه ی گودال گرفت
جگر بی كفنش از سر نی
تا در عرش خدا بال گرفت
خوب شد چشم شما درك نكرد
خیمه گاهی كه اسیری می رفت
دست ها طعمه ی زنجیر و یكی
طفل معصوم به پیری می رفت
خوب شد چشم شما اما باز
غُصه ی این همه مهتابت كرد
پیش عباس و برادرهایش
بیشتر داغ حسین آبت كرد
شاعر:روح الله عیوضی

  • چهارشنبه
  • 4
  • اردیبهشت
  • 1392
  • ساعت
  • 14:48
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران