• دوشنبه 3 دی 03


شعر ولادت حضرت زهرا(س)(شب آرزوها، شب آرزوها)

2311
2

شب آرزوها، شب آرزوها
سحرت مبارک، سحرت مبارک
صدف نبوت، صدف نبوت
گهرت مبارک، گهرت مبارک
فلک کرامت، فلک کرامت
قمرت مبارک، قمرت مبارک
قلم الهی، قلم الهی
اثرت مبارک، اثرت مبارک
به رسول اکرم، به تمام عالم
خبرت مبارک، خبرت مبارک
خبری ست دلکش، خبری ست شیرین
خبری ست نیکو، خبری ست زیبا
به سرشک شوق و به گلاب زمزم
به شراب کوثر، لب خود بشویم
به دعای احمد، به ولای حیدر
ز ریاض طبعم، گل تازه بویم
به فلک ببالم، به ملک بنازم
به فضا بگردم به سما بپویم
به بهار شوقم، به صفای ذوقم
گل خنده گردم، به مدینه رویم
که حضور احمد به ثنای زهرا
نفسی برآرم سخنی بگویم

سخنی بگویم که رسول اکرم
گل خنده گردد به لبش شکوفا
صلوات داور، صلوات احمد
صلوات حیدر، به ولادت او
به ولادت او، به شهادت او
به حقیقت او به سیادت او
دل انبیا پر ز محبت او
قد مصطفی خم به ارادت او
زهی از جلالش که خدای منان
به ملک ببالد ز عبادت او
به تمام امت، به تمام خلقت
کرم و عنایت شده عادت او
قدمش فراتر ز هزار گردون
کرمش فزون تر ز هزار دریا
به هزار آوا به هزار مضمون
به هزار منطق نتوان ثنایش
چه بگویم اینجا که رسول اکرم
به وضوح گوید پدرش فدایش
همه خلق عالم، چه ملک چه آدم
به فلک مطیعش به زمین گدایش
نه عجب که عیسی ز فراز گردون
ببرد توسل به در سرایش
نفس محمد دمد از دهانش
گهر اجابت چکد از دعایش
زهی از نیازش که به هر نمازش
به نماز کرده پر و بال اعطا
جبروت بالا، ملکوت اعلا
همه محو رویش همه غرق نورش
همه جاست محضر همه جاست طورش
همه محو جاهش همه خاک راهش
همه در پناهش همه در حضورش
به خدا و خلقش به رسول و خلقش
به کتاب و حکمش به بهشت و حورش
که ملال داوربود از ملالش
که سرور احمد بود از سرورش
به رسول، کوثر، به ائمه مادر
به جلال، یاسین به کمال طاها
به تو باد زهرا، همه جا درودم
به تو باد مادر، همه دم سلامم
که تویی حیاتم که تویی مماتم
که تویی صلاتم که تویی صیامم
به ولات امضا شده هم رکوعم
شده هم سجودم، شده هم قیامم
به ثنات بسته، همه جا دعایم
به دعات بسته، همه دم کلامم
همه غرق حیرت که بدین جلالت
چه تو را بخوانم، چه تو را بنامم
که رسول بوید، ز تو عطر جنت
که نبیت بوسد سر و دست و اعضا
نه عجب که عیسی به تو دل ببندد
نه عجب که موسی به تو سر سپارد
به تو ماه رخشد به تو مهر تابد
به تو چرخ گردد به تو ابر بارد
تو اگر نباشی که حسین زاید
تو اگر نیاری که حسن بیارد
نبی ار نگوید که ثنات گوید؟
علی ار نباشد که توان شمارد؟
تو اگر نگویی که سخن بگوید؟
تو اگر نخواهی که نفس برآرد؟
تو زبان حقی تو بیان حقی
چو رسول اکرم چو علی اعلا
نه عجب که با این شرف و جلالت
به امام خود هم تو کنی امامت
به خدا که زیبد به تو انبیا را
هم دم بزرگی همه جا زعامت
سخنت هدایت، نفست عنایت
نگهت ولایت، روشت کرامت
همه عرشیان را به سویت توسل
همه فرشیان را به درت اقامت
تو بخوان خدا را که کنی خدایی
تو ببند قامت که کنی قیامت
تو بیا به مسجد که خداست شایق
تو بخوان خطابه که علی است تنها

تو تمام عصمت، تو تمام عفت
تو تمام قرآن، تو تمام دینی
تو جمال هویی، ز چه بین مایی
تو چراغ عرشی، ز چه در زمینی
به خدای منظر، به ائمه مادر
به رسول کوثر، به علی قرینی
نه تو راست کفوی چو علی به عالم
نه بود علی را چو تو همنشینی
به جمال طاها که تو طا و هایی
به جلال یاسین که تو یا و سینی
که جمال یاسین کند از تو جلوه
که جلال طاها بود از تو پیدا
تو خدا جلالی تو خدا جمالی
که شود حضورت قد مصطفی خم
تو نبی سرشتی، تو همان بهشتی
که بهشت بوی تو دهد مسلم
تو همیشه رکنی به وجود حیدر
تو هماره روحی به رسول اکرم
رسدش هماره، شرف دوباره
گذرد چو نامت به زبان آدم
تو که چشم حقی چه شود که گاهی
فکنی نگاهی، ز کرم به میثم
که بگوید از تو که بخواند از تو
به زبان شیرین به بیان شیوا
شاعر:استاد سازگار

  • شنبه
  • 7
  • اردیبهشت
  • 1392
  • ساعت
  • 14:29
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران