به زحمت می گشاید چشم خود را یار بیمارم
به بخت خفته ی من اشک ریزد چشم بیمارم
میان خانه ی آتش زده پیوسته خاموشم
گهی زانو به بر بگرفته گاهی سر به دیوارم
شده روز علی با روی زهرای جوان همرنگ
تفاوت نیست بین روز من با روی دلدارم
به جای دستهایم کاش می بستند چشمم را
نمی دیدم شده نقش زمین تنها طرفدارم
منم مشکل گشا و کار بر من مشکل افتاده
بیا دست اجل مشکل گشایی کن تو از کارم
- شنبه
- 7
- اردیبهشت
- 1392
- ساعت
- 15:15
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه