مژده مژده ز لطف حی غفور
شد زمان نشاط و فصل سرور
ساقی عشق می کند از لطف
جام دل را پر از شراب طهور
علت غایی وجود و عدم
شده امروز در بروز و ظهور
جبرییل امین ز حی مبین
شد به دیدار مصطفی مأمور
ز آسمان پر کشید سوی زمین
تهنیت بر پیمبرش منظور
درّ یمینش روان دو صد غلمان
در یسارش دوان هزاران حور
کامشان بود از سخن شیرین
جانشان بود از این بیان پر شور
آمد آمد حبیبۀ دادار
فاطمه کفو حیدر کرار
ای نبی امین رسول خدا
وی تو را از خدا سلام و ثنا
بر تو تبریک خیر خلق الله
که بتابید نور خیر نساء
بر تو و بر خدیجه از رحمت
دختری داده ایم بی همتا
راضیه انسیه زکیه بتول
زهره مرضیه فاطمه زهرا
تو حبیبی و او حبیبۀ من
تو امینی و او امانت ما
او تجلای عصمت و عفت
اوست معنای شرم و حجب و حیا
هم بخوانند مهر و ماه و فلک
هم سرایند اهل ارض و سماء
آمد آمد حبیبۀ دادار
فاطمه کفو حیدر کرار
الی مهین بانوی کمال و جلال
پی به ذات تو بردن است محال
شد جمال جمیلت آینه وار
بر صفات مهیمن متعال
ای ز درکت کمیت عاقله لنگ
وی به وصفت زبان ناطقه لال
مهر و قهرت همان بهشت و جحیم
امر و نهی ات همان حرام و حلال
انبیاء در حضور ختم رسل
از جنان آمده به استعجال
آمد آمد حبیبۀ دادار
فاطمه کفو حیدر کرار
ای خدا را تو مظهر و مظهر
عصمت حق و عفت داور
ای تو یکتا انیس قلب نبی
وی تو نور دو دیدۀ حیدر
تویی آن کوثر کثیر رسول
که صدف شد به یازده گوهر
با چنین عزت و جلال و شکوه
چه کشیدی ز بعد پیغمبر
آتش کین زدند بیت تو را
آن دو ملعون، ستمگر کافر
شد نوشته غم تو بر دیوار
حک شده داستان تو بر در
(خادما) آتشم زدی بس کن
بیت ترجیع را بخوان از بر
آمد آمد حبیبه دادار
فاطمه کفو حیدر کرار
شاعر:محمود عرفانی
- یکشنبه
- 8
- اردیبهشت
- 1392
- ساعت
- 11:55
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه