• سه شنبه 15 آبان 03


شعر ولادت امام محمدباقر(ع)-(باران غریبی می‌کند در پشت پلکم)

2389

باران غریبی میکند در پشت پلکم
باید ببارد تا دلم آرام گیرد
شاعر قلم در دست میگیرد که شاید
از طبعِ باران قطره ای الهام گیرد
پس مینویسد عشق را با اشک هایش
این گریه او را میکشاند تا مدینه
پر میزند با شعر خود تا اوج غربت
ناگاه بغضی مینشیند کنج سینه
آرام و تنها...کنج قبرستانِ تاریک
با ذکر باقر(ع) کربلا احساس میشد
شلاق...سیلی...آبله...تشنه...سه ساله
حتی قلم در واژه ها حسّاس میشد
آقای من..با علم خود اعجاز کن باز
حرفی بزن از رازهای آسمانی
تفسیر کن قرآنِ بر بالای نی را
روضه بخوان از یاس های ارغوانی
از حلقه ی رنگین کمانِ چشم هایت
تیری رها کن چشم ها را خیره تر کن
نیرنگ دشمن...سکّه های کفر قیصر
با علم خود آن حیله ها را بی اثر کن
وقتی سلامی از نبی(ص) آورد جابر
در خاطراتش ناگهان ادغام میشد
هر چند نابینا ولی حس کرد او را
بوی رسول الله(ص)استشمام میشد
تو گفته بودی در منا روضه بخوانند
تاکربلا در کربلاپنهان نماند
پس عشق را تفسیر کردی با عروجت
تا شیعه در تکلیف خود حیران نماند
یکبار دیگر روضه میخوانیم آنجا
در ساعتی که مرد باران باز گردد
پس وعده ی ما روز باران...شهر خورشید
وقتی قیام مرد دین آغاز گردد

  • چهارشنبه
  • 11
  • اردیبهشت
  • 1392
  • ساعت
  • 11:53
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران