سرچشمه ی تمامی اندیشه های ناب
دانش پژوه مدرسه ی عشق بو تراب
اوصاف پاكتان چقدر بی نهایت است
یك خط ز مدحتان شده موضوع صد كتاب
شك كرده ایم! اهل زمین باشی ای عزیز
ای جلوه ی جلال خدا در پس حجاب
امشب دوباره حضرت خورشید اهل بیت
از ماورای فاصله ها بر دلم بتاب
ما را دعا كنید همین لحظه از بهشت
آقا دعایتان همه دم هست مستجاب
این چهره ی سیاه مرا هم نگاه كن
شاید به یاد آوریم در صف حساب
من از پل صراط جزا با نگاهتان...
... مانند باد می گذرم تند و پر شتاب
ساعی ترین مدرس آداب زندگی
شیوا سخن، مفسر آیات بندگی
قله نشین دانش و دین، ای طلایه دار
كاوشگر رموز سماوات كردگار
تیغ كلام نغز شما در مناظره
پِی كرده است مركب دجال روزگار
هر كس كه خواست پیش شما قد علم كند
گشته میان معركه ی بحث تارومار
كوه بزرگ حادثه را بر زمین زدی
انگشت بر دهان شده این چرخ كجمدار
این چه تواضعی ست امام فرشته ها
داری به پای خویش دو نعلین وصله دار
آقا شما كه واسطه ی فیض عالمید
حیف است مانده اید در این شهر بی بهار
ای كاش سمت كشور ما هم می آمدی
پس لا اقل به خانه ی قلبم قدم گذار
ای خضر مست میكده ی چشمه ی حیات
من تشنه امـ شبیه خودت ـ تشنه ی فرات
آموزگار مبحث جغرافیای دین
استاد فقه و خارج دانش سرای دین
دار و ندار زندگی ات را تو ریختی
تا آخرین دقایق عمرت به پای دین
از ابتدای كودكی ات خونجگر شدی
زخم زبان و طعنه شنیدی برای دین
با خشت خشت اشك نماز شب شما
مستحكم است تا به ابد پایه های دین
ای یادگار كرب و بلا، زیر كعب نی
سهمی عظیم داشته ای در بقای دین
دیدی سر بریده ی عباس را به نی
بر شانه ی كبود نهادی لوای دین
از نای زخم خورده تان می رسد به گوش
در مجلس یزید، صدای رسای دین
با اشك و آه، شعله به آیینه می زدی
عمری به یاد كرببلا سینه می زدی
شاعر:وحید قاسمی
- چهارشنبه
- 11
- اردیبهشت
- 1392
- ساعت
- 14:23
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
وحید قاسمی
ارسال دیدگاه