عشق آمد و مقابل من دفتری گشود
مرغ دلم بهانه گرفت و پری گشود
بال و پری زدم به بلندای آسمان
از لطف خود خدای کریمان دری گشود
احرام سرخ بر تن من بود و ناگهان
دیدم که روبروم در اخضری گشود
در آن طرف تمامی عالم بهشت بود
یک لحظه نور پرده زیباتری گشود
بر روی دیدگان پر از التماس من
باری تعال چهره یک سروری گشود
به به چه سروری که ملک مست بوی او
جمعی ز انبیاء همه مبهوت روی او
نامش محمد و به لقب باقر العلوم
عالم ترین رجال عرب باقر العلوم
در روز اولش که قدم در جهان گذاشت
باعث شده به فخر رجب باقر العلوم
تا اینکه می برم به زبان نام اطهرش
شیرین شود دهان چو رطب باقر العلوم
تابنده تر ز او نبود کس میان روز
زیباترین ستاره شب باقر العلوم
روح عبادت از پدرش زین العابدین
از عم خود گرفته ادب باقرالعلوم
جابر کمی ز علم شما ارث برده است
یک قطره ای ز آب دهان تو خورده است
قامت قیامت و رختان محشری بود
زور میان بازویتان حیدری بود
احساستان ز برگ گلی هم لطیف تر
احسان و لطفتان به خدا مادری بود
داروی دردهای بشر خاک پایتان
آب دهان اطهرتان کوثری بود
دوم محمدی و علی عاشقت شده
جانم فدای نام تو پیغمبری بود
ایمان و زهد و عبادت به یک طرف
علم خدای ات طرف دیگری بود
باشی حسینی و حسنی باقرالعلوم
خوانم فقط تو عشق منی باقرالعلوم
مولا نفس زدی و دو عالم درست شد
از آن گل وجود تو آدم درست شد
بس که شما میان منا ناله کرده ای
از گریه تو چشمه زمزم درست شد
از تار و پود و رشته شال عزایتان
بالای هر حسینیه پرچم درست شد
در ماجرای پر غم وادی کربلا
اشکت چکید و قطره شبنم درست شد
بانی روضه های عطش با حمایتت
سینه زنی ماه محرم درست شد
هرکس که روضه ای ز شما گوش می کند
یک جرعه می ز دست شما نوش می کند
آقا عنایتی بده بر سینه ناله را
پر کن ز داغ کرببلا این پیاله را
ای باغبان ساقه شکسته به ما بگو
داری به باغ سینه غم چند لاله را
یا حضرت غریب بمیرم برای تو
طی کرده ای چگونه تو این چند ساله را؟
دیدی که راس جد غریبت به نیزه شد
دیدی به چشم خود شب غسل سه ساله را
دارم به سر زیارت قبر بقیع اتان
امضا بزن به دست خودت این قباله را
یا رب تو دیده را ز غمش پر ز آب کن
مارا غلام حضرت باقر حساب کن
شاعر:میلاد یعقوبی
- چهارشنبه
- 11
- اردیبهشت
- 1392
- ساعت
- 14:27
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه