مهدي بيا
اي جان جانانم بيا، روح و روان من بيا
تا كي جدا از ما بيا، جانا بيا جانا بيا
اي روح من مشتاق تو، اي روح من مايل به تو
تا كي تمنايت كنم ،مهدي بيا مهدي بيا
گر بينمت خندان شوم ، ناديده من گريان شوم
تا كي فراقت را سزا ،يابن الحسن مهدي بيا
گر تو بيائي كاخها، ويران شود چون كوخها
اي جانشين اوليا،اي حافظ قران بيا
كوس ان الحق را بزن ، دجال ناحق را بزن
ما را رجا ،ما را رجا ،صاحب زمان آقا بيا
خوبان ندايت مي كنند ، مستان صدايت ميكنند
بيدار هوشياران بيا، اي مرد روحاني بيا
مستم بيا هوشيار كن، خوابم بيا بيدار كن
گر ميكنم بازم گنه ،معصوم رباني بيا
نامت بيايد چون شوم ، سرگشته و حيران شوم
حبل المتين خلقها ،اي يوسف زهرا بيا
روشن بكن شبهاي ما ، رنگي بده دنياي ما
اي رنگ و بوي مصطفي ، مهدي بقي ا.. بيا
چشمم هماره شد بدر، گوشم همي جويد خبر
اي صبح اميد همه ، اي منتظر ،جانم بيا
آدينه شب با عشق تو ،اندر وصال روي تو
من مي روم در خواب تو،اي صبح بيداري بيا
ما را نباشد طاقت سال دگر ، عجل فرج ،عجل فرج
هشتاد ونه قبل از نود ، حالا بيا حالا بيا
عجل فرج ،عجل فرج،عجل فرج،عجل فرج
حالا بيا حالا بيا ، حالا بيا حالا بيا
20 ربيع پنج شنبه 5/12/89
رضا صدري علمداري(بي قرار)
- پنج شنبه
- 5
- اسفند
- 1389
- ساعت
- 13:57
- نوشته شده توسط
- رضا صدري علمداري
سيد مصطفي