من آن صیدم که بین دام این بیگانه افتادم
من آن شمعم که در این بزم، بی پروانه افتادم
من آن مرغ گرفتارم بیا مادر تماشا کن
به کنج این قفس پر بسته و بی دانه افتادم
مرا بزم شراب آورده ای؟ شرمی کن از زهرا
به یاد عمه ها در مجلس بیگانه افتادم
چو دیدم این همه زیور به روی تاج و تخت تو
به یاد گوش مجروحِ گُلِ دردانه افتادم
به من در حالت مستی جسارت میکنی، یادِ
لب بی آب و چوبِ زاده ی مرجانه افتادم
شاعر:سعید خرازی
- یکشنبه
- 15
- اردیبهشت
- 1392
- ساعت
- 12:10
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه