به روى خاك غربت سر نهادم يا رسول الله
ز دست دشمنان از پا فتادم يا رسول الله
ز آه آتشين و آب چشم و ناله جانسوز
بساط ظلم را بر باد دادم يا رسول الله
به زندان از غم موسى ابن جعفر جدّ مظلومم
برآمد آه سوزان از نهادم يا رسول الله
على را نور عينم من، گل باغ حسينم من
ببين قرزند دلبند جوادم يا رسول الله
فراز قلّه كوهى مرا برد از پى تهديد
همان كو داشت اندر دل عنادم يا رسول الله
ز سوز زهر خصم دون شدم مسموم در غربت
ز كف جان در ره جانانه دادم يا رسول الله
نگردد محو در تاريخ، شعر «حافظى» هرگز
چو با سوز درونش كرده يادم يا رسول الله
(محسن حافظى)
- یکشنبه
- 15
- اردیبهشت
- 1392
- ساعت
- 12:36
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه