وقتی که شوق دیدنت افتاد در دلم
با یک گل نگاه تو حل شد مسائلم
من از تبار رخوت یک درد بوده ام
گر با سکوت مبهم شعرم معادلم
آوار کن سکوت غم انگیز چاه را
بر من مگر که گل کند این روح غافلم
درکوچه های غربت این شهر مانده ام
یک کوفه بی وفایی و حیرت مقابلم
در جذرو مد عشق تو دریا شدم علی
از لحظه ای که یاد تو آمد به ساحلم
اینجا که آسمان و زمین جنس کربلاست
گم میشود کنار ضریحت غم دلم
شرمنده ام که شاعر خوبی نبوده ام
یک نقطه در برابر اخلاص دعبلم
- دوشنبه
- 16
- اردیبهشت
- 1392
- ساعت
- 13:52
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه