کنج نخلستان تو تنها بودی و مردی رسید
چاه بود و دردهای تو که همدردی رسید
تا که می آید درِ آغوش تو وا می شود
در برش می گیری و «سلمانُ منّا» می شود
باز لبخندت به او دارد خوش آمد می دهد
به به! این سلمان عجب بوی محمد می دهد
رو به او می گویی ای هم صحبت دیرین ما!
یادگار یاس ما، یادآور یاسین ما!
تا در این غربت به دیدارم می آیی، با وفا
بر مشامم می رسد هر لحظه بوی مصطفی
جمع مان برگرد محبوب خدا یادش به خیر
روزهای رزم و شب های دعا یادش به خیر
آمدی مست و شدی با یک نظر دیوانه اش
دیدی آن مهر نبوت تا میان شانه اش
تشنه بودی آنقدر تا از شراب احمدی
روز و شب لاجرعه ساغر پشت ساغر می زدی
از عرب ها طرز قرآن خواندن تو بهتر است
همدلی سلمان ما از همزبانی خوشتر است
سر تراشیده تو هم همراه مقداد آمدی
پیر آرامش چه دیدی تا به فریاد آمدی
پیش چشمت خاتم خورشید را دزدیده اند
ساغر میخانه ی توحید را دزدیده اند
یافتی ما را تو بعد از سال ها کاوشگری
«قدر زر زرگر شناسد، قدر گوه گوهری»
این شتربازان چه می دانند فرق شیر و شیر
نا مسافرها چه می فهمند پیغام غدیر
این خلایق آخرش با هر چه لایق ها خوشند
حرف ما عشق است، با این حرف عاشق ها خوشند
علم ما نور ثریایی است، سلمان! یا علی
از زمین برخیز با مردان ایران، یا علی
در مرور خاک تو صدرا و سینا دیده ام
بر درِ علم علی صد بوعلی را دیده ام
گَرد هر ده وادی ایمان به روی ساق توست
تو چه کردی که دل فردوس هم مشتاق توست
در مدینه حضرت سلمان با حکمت شدی
تا مدائن رفتی و آیینه ی عبرت شدی
سور دربار تو نان خشک و آب است ای امیر!
خاک فرشی، مقتدایت بوتراب است ای امیر
شاعر:قاسم صرافان
- چهارشنبه
- 18
- اردیبهشت
- 1392
- ساعت
- 12:41
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
قاسم صرافان
ارسال دیدگاه