• دوشنبه 3 دی 03


شعر ولادت امام علی(ع)(باز مرا سوی لبِ خُم کشید)

2414
4

 باز مرا سوی لبِ خُم کشید
قصه‌ی دریا به تلاطم کشید
آمد و توفان من آغاز شد
باز دری رو به دلم باز شد
ساقی افلاک! سلامٌ علیک!
ای پدر خاک! سلامٌ علیک
وای! اگر باز جوابم دهی
شعر بخوانم، تو شرابم دهی
دست تو را عشق که بالا گرفت
دست تو نه دست خدا را گرفت
بر نکش از چهره تو کامل نقاب
تا نپرستند تو را بوتراب
روح امین پیش تو پر باز کرد
با تو محمد سخن آغاز کرد
نوح شده غرق تو ای ناخدا
کشتی او را برسان تا خدا
قطره تو را دیده و دریا شده
«خاک ضعیف از تو توانا شده»
بَه! بِه تو و تیغ بلا جوی تو
شیری و شیران همه آهوی تو
بر سر ذوق آمده پروردگار
بس که می‌آید به تو این ذوالفقار
کار هزار آیت اعظم کنی
گوشه‌ی ابرو تو اگر خم کنی
ای خط توصیف تو بی خاتمه
جلوه‌ی ظاهر شده‌ی فاطمه
اول و آخر سر یک موی تو
ظاهر و باطن تو و بانوی تو
کشتی خلقت به هدف می‌رسد
تا که به ایوان نجف می‌رسد
شاعر:قاسم صرافان

  • چهارشنبه
  • 18
  • اردیبهشت
  • 1392
  • ساعت
  • 12:45
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران